معنی شهرى در غرب برزیل
حل جدول
سان کارلوس
شهرى در برزیل
سانتوز
ناتال
شهرى در غرب آلمان
وایمار
برزیل
کشور پله
کشور قهوه
لغت نامه دهخدا
برزیل. [ب ْرْ / رِ] (اِخ) از بزرگترین و پرجمعیت ترین کشورهای آمریکایی جنوبی است. وسعت آن بالغ بر 8483169 کیلومتر مربع و جمعیت آن در حدود 63101627 تن است و پایتختش ریودوژانیرو و از شهرهای مهمش سائوپولو، رسیف، سالوادرپورتواککر، بلوهوریزنت و بلم است. رودخانه ٔ عظیم آمازون و شعبه هایش در آن کشور از مغرب و کوههای غربی آمریکای جنوبی سرچشمه می گیرد و به طرف مشرق جریان پیدا میکند برزیل دارای جنگلهای وسیع و انبوه منطقه ٔ استوائی است. مردم برزیل کاتولیک و پرتستان و بزبان پرتقالی سخن می گویند و حکومت آنجا جمهوری است. (فرهنگ فارسی معین).
غرب
غرب. [غ ُ] (ع اِ) ج ِ غُراب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
غرب. [غ ُ رُ] (ع ص، اِ) مسافر. (منتهی الارب) (آنندراج). || غریب. (غیاث اللغات) (اقرب الموارد). || نادر. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات). || نهی غرب، جائی است. (منتهی الارب).
غرب. [غ ُرْ رَ] (اِخ) نام کوهی به شام. (منتهی الارب). کوهی است در شام در دیار کلب، و در نزد آن چشمه ٔ آبی است موسوم به غربه. متنبی گوید:
عشیه شرقی الحدالی و غرب.
(از معجم البلدان).
|| ابوزید گوید غرب آبی است در نجد سپس در شریف از آبهای بنی نمیر. جران العود نمیری راست:
ایا کبداً کادت عشیه غرب
من الشوق اثر الظاعنین تصدع
عشیه ما فی امام بغرب
مقام، و لا فی من مضی متسرع.
لبید گوید:
فأی اوان ما تجئنی منیَّتی
بقصد من المعروف لااتعجب
فلست برکن من ابان وصاحه
ولا الخالدات من سواج و غرب
قضیت لبانات و سلیت حاجهً
و نفس الفتی رهن بغمزه مؤرب.
(از معجم البلدان).
غرب. [غ ُ] (ع اِمص) دوری از جای و دیار خود. (منتهی الارب) (آنندراج). دوری از وطن. (المنجد). غربت.
غرب. [غ َ] (اِخ) نامی است که آن را به مغرب اقصی اطلاق کنند. (اعلام المنجد).
فارسی به عربی
غرب
عربی به فارسی
باختر , غرب , مغرب , مغرب زمین , اروپا , باختری
فرهنگ فارسی هوشیار
شنبار برزیل
معادل ابجد
2160